همه میدانیم که شرکت Sony در صنعت گیم با بازی های انحصاری خود خیلی سروصدا بپا کرده،ما قصد داریم تمام بازی هایی که تا به امروز با برچسب Only on playstation شناخته شده را معرفی کنیم برای دوستداران صنعت گیم…ما در هر قسمت یکی از بازی هارا معرفی میکنیم و سعی میکنیم به صورت خلاصه توضیح بدیم که زیاد وقتتون گرفته نشه…تو این بخش به معرفی سری بازی های God of war یا به اختصار GOW می پردازیم
God of War یک سری بازی ویدئویی به سبک Action & adventure که توسط شرکت santa monica studios بر اساس اساطیر یونان ساخته شدهاست. سری خدای جنگ با انتشار در سال 2005 برای کنسولهای playstation شرکت Sony آغاز شدهاست. تا به حال هشت نسخه از این بازی منتشر عرضه شدهاست و ما به نسخه های اصلی میخواهیم اشاره کنیم؛ بوسیله سرگرمی کامپیوتری سونی برای کنسولهای playstation 1,2,3,4 منتشر شدهاند.
2005
Platform: PS2 , PS3
کریتوس و برادرش در یکی از دهکدههای کوچک یونان قدیم به نام Sparta بهدنیا آمدند. بهخاطر ناشناس بودن پدر کریتوس خانواده کوچک او همیشه مورد توهین و اذیت سایر مردم قرار میگرفت. وقتی دو برادر کمی بزرگتر شدند کریتوس به علت تواناییهایش در جنگیدن به خدمت ارتش اسپارتان درآمد ولی برعکس او برادرش به علت مریضحالی و ناتوانی به کوههای اسپارتا برای گذران باقی عمرش فرستاده شد. برادر کریتوس در همانجا مرد و به دنیای مردگان رفت. کریتوس بعد از مدت کوتاهی فرماندهی یک لشکر ۵۰ نفره را به عهده گرفت که بعدها این تعداد به چند هزار نفر افزایش یافت و همه برای افتخار اسپارتان میجنگیدند. تا اینکه روز جنگ با لشکر عظیم بارباریان فرا رسید. این جنگ شروع ماجراهای پرفراز و نشیب کریتوس و اسپارتان بود. جنگی که سرنوشت اسپارتانیها و کریتوس را تغییر داد. کریتوس در میدان نبرد دریافت که لشکر بارباریان چندین برابر عظیمتر از اسپارتانیهاست ولی راه برگشتی وجود نداشت. کریتوس عازم جنگ شد ولی قدرت بسیار لشکر مقرها خیلی زود تمام اسپارتانیها را تار و مار کردند. سرنوشت کریتوس تا بدینجا این بود که شاه باربارها روی سینه او بایستد و پتک عظیم خود را برای فرود آوردن روی کریتوس بالا ببرد ولی… کریتوس وقتی خود را مقابل قدرت دشمن ناتوان و عاجز دید از خدای جنگ کمک خواست. او نام خدای جنگ آرس را صدا زد تا به او کمک کند.
او در ازای کمک آرس و شکست دادن دشمنانش، در مقابل آرس سجده کرد که از این به بعد بنده او خواهد بود و به فرمان او هرکجا را که بخواهد به آتش خواهد کشید. آرس هدیهای به او داد و این هدیه یک شمشیر دوتایی با قدرت خدای جنگ به نام «Blade of chaos» بود. این شمشیر به دستهای او زنجیر شد تا فقط آرس بتواند آنها را از دست او رها کند. کریتوس قبل از اینکه بنده خدای جنگ شود ازدواج کرده بود صاحب یک دختر بود. زن او دقیقاً نقطه مخالف کریتوس بود و با اعمال او به شدت مخالف بود. به این علت که حتی کریتوس فراموش کرده بود که خانوادهای دارد و فقط به فکر شکوه اسپارتا بود. کریتوس به قدری جاه طلب بود که حتی به درخواست آرس مبنی بر حمله به دهکده اسپارتان هم تن داد. دهکدهای که در آن متولد شده بود. او وارد دهکده شد و دستور تخریب و کشتن همه افراد دهکده را صادر کرد. بعد از تخریب کامل دهکده کریتوس به جلوی معبد اسپارتان رسید. در جلوی معبد پیرزنی پیشگو جلوی او را گرفت و به او اخطار کرد که در داخل معبد سرنوشت شومی در انتظار اوست و او را منع کرد؛ ولی کریتوس پیشگو را کنار زد و داخل شد و شروع به قتل و عام کردن افراد داخل معبد گردید، اما وقتی دست از کشتنشان کشید متوجه بدن بیجان زن و دخترش در زیر پاهایش شد. آرس به او گفت ناراحت نباشد چون او بزودی جنگجوی بزرگی خواهد شد. وقتی کریتوس از معبد خارج شد پیشگو نزد او آمد و او را به این صورت سحر کرد که خاکستر زن و فرزندانش همیشه بروی بدن او بماند تا وقتی هرکس او را ببیند متوجه جنایات و اعمال زشت او شود؛ و از آن به بعد رنگ او سفید شد.
بعد از این ماجرا بود که روح اسپارتا بوجود آمد و هر کسی که او را میدید از او فرار میکرد. بعد از آن واقعه افسردگی به سراغش آمد و پیش الهه عقل و خرد آتنا رفت. آتنا دختر پادشاه ایزدان زئوس و خواهر آرس بود که آرس به شهر او یعنی آتن حمله کرده بود. کریتوس از آتنا خواست تا عذاب را از وجود او پاک کند. آتنا به او گفت اگر آرس را شکست داده و شهر او را از دست او نجات دهد، خدایان گناهان او را خواهند بخشید. (ارس خدای جنگ طلبی بود و بخاطر تخریب شهر های زیادی بقیه خدایان به فکر کشتن او افتاده بودند ولی نمیخواستند که یک خدا توسط خدای دیگری کشته شود ) کریتوس به آتن رفت و آرس را دید که مشغول تخریب شهر بود. آتنا به او گفت که تنها راه شکست یک خدا به دست یک انسان استفاده از جعبه پاندورا است. جعبه پاندورا جعبهای جادویی در معبد پاندوراست که هر یک از خدایان قدرتی از قدرتهای خود را در آن قرار داده و آن را در معبد پاندورا قرار دادهاند.
معبد پاندورا در دشت ارواح گمشده و توسط زئوس به پشت پدرش کرونوس زنجیر شده بود. آتنا به او گفت که فقط معجزه آتن که یک زن است میتواند درب دشت ارواح گمشده را باز کند. او به معبد معجزه رفت و معجزه آتن را نجات داد و او درب صحرای ارواح گمشده را برای کریتوس باز کرد در معبد معجزه پیرمردی را دید که مشغول کندن قبری بود. کریتوس به آنجا رفت. آتنا به او گفت که برای ورود به عمیقترین جاهای صحرا از موانعی بگذرد و اولین آنها از بین بردن سایرنها است. کریتوس به راهش در دشت ادامه داد تا به صوری رسید. بر آن دمید و کرونوس به سمت او آمد. کرونوس به حدی بزرگ بود که کریتوس به زحمت نصف یکی از دندانهای او میشد. ۳ روز طول کشید تا کریتوس به معبد رسید. حالا باید به بالاترین مکان معبد میرفت. وقتی جلوی دروازه معبد رسید نگهبان دروازه را دید او به کریتوس گفت که تا بحال هیچکس زنده از آنجا برنگشته است. نگهبان دروازه را برای او باز کرد و کریتوس وارد شد. لوحی را مشاهده کرد که نام معمار خدایان و سازنده معبد را نوشته بود. پاتروس وردس سوم. بالاخره کریتوس بعد از پشت سرگذاشتن موانع و معماهای معبد به جعبه پاندورا دست یافت. جعبهای که سه قدرت از سه خدای اصلی یونان را در خود داشت. زئوس، پوزیدون و هادس. کریتوس بعد از ۱۰۰۰ سال رنگ خورشید را بر جعبه پاندورا تاباند؛ ولی آرس که متوجه قضیه شد چوبی را از آتن به سمت او پرتاب کرد و دست کریتوس را از جعبه کوتاه کرد. کریتوس به دنیای مردگان رفت. در آنجا ناخدای کشتی که هیدرا به آن حمله کرده بود جان او را نجات داد. خود کریتوس باعث مرگ او شده بود ولی اینبار توسط او نجات یافت و برای بار دوم ناخدا را به اعماق دنیای زیر زمین فرستاد. کریتوس با خوششناسی تمام نجات یافته بود. او به بالاترین مکان دنیای زیر زمین رفت. طنابی از بالا به پایین افتاد و کریتوس از آن بالا رفت. او از همان قبری که پیرمرد در معبد معجزه میکند بیرون آمد.
خدای خدایان زئوس به شکل پیرمردی جان او را نجات داده بود . او به داخل شهر رفت و آرس را دید. آرس جعبه را در دست داشت و رو به زئوس میگفت: “میبینی پدر. تو خواستی آتن رو نجات بدی ولی حال هم آتن در چنگ من است و هم جعبه پاندورا…” کریتوس با صاعقه زئوس جعبه را از دست او جدا کرد و بعد از گذشت هزار سال برای اولین بار قدرت خدایان نمایان شد. کریتوس صاحب این قدرت شد و به حدی بزرگ شد که به اندازه آرس رسید. انسانی با قدرت خدایی. جنگ آخر آغاز شد و کریتوس در راند اول! توانست آریس را شکست دهد ولی شمشیرها افسونی شده بود که نمیتوانست آریس را نابود کند. آرس کریتوس را به عالم توهم برد تا با نشان دادن کشته شدن دختر و همسر به دست خودش او را عذاب دهد. چندین موجود به شکل کریتوس به دختر و همسرش حمله کردند ولی کریتوس جانانه در مقابل آنها ایستاد و خانوادهاش را نجات داد. او رو به آرس کرد و گفت من خانوادهام را نجات دادم ولی آرس شمشیرها را از او گرفت و دختر و فرزندش را کشت. کریتوس به عالم واقعیت برگشت بدون شمشیرهای دگرگونی. این یعنی اینکه آرس اشتباه بزرگی کرده بود و به دست خودش زنجیرهای اسارت را از دست کریتوس باز کرده بود؛ و بعد خدایان آخرین هدیه خود را به کریتوس اهدا کردند، یعنی شمشیر خدایان. کریتوس با تمام وجود شمشیر را در سینه آرس فروکرد و خدای جنگ نابود شد. بعد از آن واقعه کریتوس نزد آتنا آمد و از او خواهش کرد این عذاب را از وجود او پاک کند ولی آتنا به او گفت نه انسان نه خدا هیچکس نمیتواند خاطره اعمال را از ذهن او پاک کند. کریتوس به بالاترین صخره کوه المپ رفت و خود را از آن به پایین پرتاب کرد تا خود را بکشد؛ ولی خدایان او را بالا آوردند و آتنا به او گفت یک تخت در عرش المپ خالی است، و آن چیزی نیست جز تاج و تخت خدای جنگ. آتنا شمشیر Blade of Athena را به او داد و او را به عنوان خدای جنگ معرفی کرد.
2007
Platform: PS2 , PS3
داستان God of War 2 کمی پس از وقایع نسخه قبلی به وقوع میپیوندد. زمانی که کریتوس به جای Ares در جایگاه خدای جنگ قرار گرفته اما به خاطر خشونت و رفتار خصمانهاش با شهرنشینان یونان در پیشگاه سایر خدایان از مقبولیتی برخوردار نیست. کریتوس هنوزهم درگیر خاطرات گذشتهی خود است؛ هنگامی که اعمال نابخشودنی تحت فرمان Ares انجام داده بود. پس برای رهایی از این کابوس او تصمیم به فتح کردن تمامی یونان گرفت.
در این میان، آتنا (خدای دانایی و شجاعت) از کریتوس خواست تا قبل از آنکه خشم خدایان را با این کارش بیش از گذشته برانگیزد، از تصمیم خونبار خود صرف نظر کرده؛ چراکه با آغاز آن نمیتواند هیچ کمکی به کریتوس کند. اما خدای جنگ مصممتر از هر زمان دیگری به آتنا میگوید که عهد و پیمانی با او نداشته و بیتوجه به گفتههای خدای دانایی به ارتش اسپارتانهایش که راهی جنگ در شهر ساحلی و بزرگ Rhodes شده بودند، میپیوندد ، کریتوس با قدرت یک خدا پا به صحنهی نبرد میگذارد و پس از اندک زمانی متوجه حضور عقابی در آسمان میشود. او در ابتدا فکر میکرد که آتنا در قالب یه عقاب در آسمان میچرخد و نظارهگر اوست؛ در حالی که ماجرا چیز دیگری است.
در میانهی جنگ، عقاب به کریتوس حمله میکند و با جادو قدرت خدایی او را میرباید و به سوی مجسمهی برنزی و غولپیکر Rhodes که از شمایل و پیکر Helios (خدای خورشید و نور) ساخته شده بود، پرواز میکند و بر روی شانهی مجسمه نشسته و قدرت خدایی را به آن میدمد. با طغیان کردن خشم مجسمهی Helios و ورود او به جنگ با کریتوس، زئوس در برابر کریتوس ظاهر میشود و برای پیروزی در این نبرد پیشنهاد استفاده از شمشیر قدرتمند اُلمپ که زئوس را در جنگ بزرگ تایتانها پیروز گردانده بود، میدهد ، در این میان کریتوس با پذیرفتن شمشیر و مبارزهای سخت با مجسمهی Helios و شکست دادن آن، به دلیل زخمها و خستگی این نبرد، ناتوان شده و خسته به روی زمین میافتد. عقابی که قدرت خدایی او را گرفته بود و کریتوس باور داشت که آتنا است، بار دیگر روبهروی او ظاهر میشود، اما او کسی نیست جز زئوس؛ او از کریتوس میخواهد اعمال خود را کنار گذاشته و بار دیگر در خدمت خدایان باشد و به آنها خدمت کند، اما کریتوس باز هم در برابر این خواسته ایستادگی میکند و قبل از اینکه بتواند شمشیر اُلمپ را به دست بگیرد و در مقابل زئوس ایستادگی کند، زئوس شمشیر را به شکم کریتوس فرو میکند و سرانجامی همانند Ares را برای وی نیز رقم میزند. در حالی که کریتوس به سمت شکنجهی ابدی خود در دنیای مردگان برده میشود، Gaia (مادر تایتانها) او را از چنگ دوزخیان نجات میدهد.
او پس از نجات کریتوس، وقایع مابین تایتانها و خدایان را بازگو میکند و میگوید که چگونه Cronos (پدر زئوس) با خوردن تمامی فرزندانش در پی آن بود تا از محقق شدن پیشگویی که در آن یکی از فرزندان کرونوس علیه او قیام میکند، جلوگیری کند ، اما Rhea همسر کرونوس و فرزند گایا، زئوس را مخفیانه نجات میدهد و به دستان مادربزرگش (گایا) میسپارد. اما زئوس پس از بزرگ شدن تصمیم به خون خواهی از پدرش میگیرد و با ساخت شمشیر قدرتمند اُلمپ و به راه انداختن جنگ بزرگ میان خدایان و تایتانها، تمامی تایتانها از جمله مادربزرگش را به اعماق سیاهچالهای Tartarus تبعید میکند تا برای همیشه در رنج و عذاب باشند. گایا در پایان از کریتوس برای گرفتن انتقام از زئوس و یاری رساندن به آنها کمک میخواهد تا بتواند سرنوشتی مشابه خود را برای خدایان رقم بزند.
کریتوس پس از فرار از دنیای مردگان سوار بر Pegasus اسب جادویی و پرندهای که گایا به او میدهد، راهی یافتن خواهران سرنوشت میشود؛ موضوعی که میتواند منجر به تغییر گذشته و سرانجام کریتوس و سایر تایتانها شود. کریتوس سوار بر اسب پرندهاش، به جزیره خلقت که محل زندگی تایتان Typhon و Prometheus است، میرود ، در نزدیکی جزیره خلقت، سوار تاریکی با گریفینها و کلاغهایش به کریتوس حمله میکند. کریتوس پس از نبرد با سوار تاریکی و البته از دست دادن پگاسوس، در نهایت به جزیره میرسد ، در این ماجراجویی کریتوس با افراد مختلفی همانند Theseus یکی از قهرمانان یونان و پسر پوسایدون (خدای دریاها)، Perseus قهرمان بزرگ و مشهور یونانی، Icarus دیوانه و پیر، Euryale ملکهی گورگونها (موجوداتی با سر زنانه و بدنی مانند مار) مواجه میشود و پس از کشتن هر یک قابلیتهای هرکدام را به دست میآورد.
کریتوس در ادامهی مسیر سر از اعماق زمین در میآورد و با Atlas (یکی از مشهورترین تایتانها) ملاقات میکند. در اولین برخورد، Atlas از قبول همکاری با کریتوس سر باز میزند اما خدای جنگ راهی برای متقاعد کردن او مییابد و در نهایت Atlas نیز قبول میکند برای تغییر سرنوشت و کشتن زئوس همکاری کند. علاوه بر این، وی قدرت Atlas Quake را به کریتوس میدهد تا به وسیلهی آن به سطح زمین بازگردد ، پس از بالا آمدن کریتوس از اعماق زمین، او با Kraken (هیولای هشتپا) مبارزه میکند و پس از آن با بیدار کردن ققنوس به سوی معبد سرنوشت رهسپار میشود ، پس از رسیدن کریتوس به اتاق شاهانهی خواهران تقدیر و درخواست از آنها برای تغییر و عبور از آینهی زمان، او با جواب رد آنان مواجه شده و همین امر سبب خشم و رویارویی کریتوس با Lahkesis (یکی از خواهران تقدیر) میشود ، پس از نبردی خونین میان آن دو، Atropos (یکی دیگر از خواهران) وارد نبرد با کریتوس شده و او را از طریق آینه به زمان نبرد با Ares میبرد تا شاید بتواند از این طریق و با نابود کردن شمشیر خدایان که کریتوس توانسته بود با آن Ares را بکشد، سرنوشت را گونهای دیگری رقم بزند. اما کریتوس Atropos را مغلوب کرده و او را در آینهی زمان محبوس میکند ، با نابودی دو خواهر، کریتوس به سراغ Clotho آخرین بازمانده خواهران میرود؛ فردی که چرخهی سرنوشت در اختیار اوست. کریتوس با کشتن او قدرت تغییر و سفر به گذشته را به دست میآورد. وی با این توانایی اندک زمانی قبل از کشته شدن به وسیلهی زئوس در جنگ Rhodes باز میگردد. اما این بار قبل از آنکه زئوس به شمشیر اُلمپ دست یابد، کریتوس آن را مال خود کرده و به نبرد با خدای خدایان میرود.
زئوس با قدرت صاعقههایش کریتوس را تضعیف و گیج میکند، اما زمانی که به نظر میرسد بار دیگر او پیروز این نبرد خواهد شد، کریتوس با یک حرکت شمشیر اُلمپ را از دست وی خارج کرده و دستانش را با Blade of Athena به صخرهای میخکوب میکند. اما قبل از آنکه کار خدای خدایان تمام شود آتنا پا به میان گذاشته و مانع از کشته شدن زئوس میشود ، کریتوس که از دخالت آتنا به ستوه آمده، بار دیگر به سمت زئوس زخمی حملهور میشود ولی اینبار آتنا جسم خود را در برابر زئوس قرار داده تا مانع از کشته شدنش شود. این اتفاق باعث میشود که زئوس فرصت فرار را پیدا کرده و از مهلکه بگریزد. کریتوس در حالی که شوکه از اتفاق پیش آمده بود، آتنا را در آغوش میگیرد ، آتنا به خدای جنگ میگوید دلیل دخالتش برای حفظ بقای اُلمپ و متوقف کردن چرخهی کشتن پدر توسط پسر بوده؛ چرا که پیش از آن کرونوس پدرش (Uranus) را کشته و بعد از آن زئوس کرونوس را مغلوب کرده و اگر کریتوس زئوس را میکشت، این چرخه ادامه مییافت. او در عین حال از کریتوس میخواد که فکر نابودی پدرش را کنار بگذارد ، در حالی که کریتوس همچنان در بهت و شک اتفاق پیش آمده بود، آتنا در آخرین لحظات مرگش به او هشدار میدهد که سایر خدایان او را انکار خواهند کرد و در کنار پدرشان و در برابر تو خواهند ایستاد؛ با اینکه میداند او در آرزوی کشتن زئوس است، اما وجود اُلمپ و پابرجایی آن به وجود و زندگی خدای خدایان وابسته است ، با مرگ آتنا، کریتوس قسم یاد میکند که زئوس و خدایانی که او را انکار کنند و در مقابلش ایستادگی نمایند را مجازات خواهد کرد ، در این میان گایا به کریتوس یادآوری میکند که او قدرت کنترل زمان را همچنان دارد ، کریتوس بار دیگر به سراغ چرخهی زمان رفته و به دوران جنگ بزرگ میان تایتانها و خدایان میرود. او به گایا توضیح میدهد که چگونه آنان میتوانند اینبار نبرد را به نفع خودشان تمام کنند اما این اتفاق تنها در زمان حاضر محقق خواهد شد. گایا و سایر تایتانها از دوران جنگ بزرگ به زمان حاضر برمیگردند ، در حالی که زئوس زخم خورده و از دیگر خدایان میخواهد او را در نابودی کریتوس یاری کنند، خدای جنگ بر دوش گایا و به همراه سایر تایتانها در حال صعود از کوه اُلمپ هستند.
2010
Platform: PS3 , PS4
داستان بازی God of War 3 دقیقا از نقطهای شروع میشود که وقایع نسخه دوم بازی پایان یافت. در صحنه ابتدایی روایتی از جانب زئوس را شاهد هستیم که درباره سرکشی کریتوس صحبت میکند، کسی که اکنون فرماندهی ارتش کوچکی از تایتانها را بر عهده دارد و با استفاده از قدرت خواهران سرنوشت، از جنگ بزرگ نجات یافتهاند. ساکنان کوه المپ به سرعت عازم نبرد میشوند؛ هلیوس (Helios) ارابه الیمپوس را میراند، در حالی که زئوس نظارهگر است هرمس (Hermes) به سوی قلههای المپ میشتابد، هرکول (Hercules) مامور میشود که به همراه نیروهایش به سمت کارزار برود، هادس (Hades) برمیخیزد و در هیبت دیو مانند خود با تایتانهای زیادی گلاویز میگردد و پوزیدون (Poseidon) نیز با استفاده از نیروی آبهای تحت فرمان خودش، از بلندای المپ به پایین میپرد و ضربه مرگباری را به سینه اپیمتئوس (Epimetheus) تایتان وارد میسازد. او سپس خود را به شکل یک موجود آبی عظیمالجثه درمیآورد و اسبهایی از جنس آب ایجاد میکند تا در نبرد به خدایان کمک کنند. حضور پوزیدون به عنوان مهمترین تهدید در نبرد، که تا بدین جای کار تایتانهای بسیاری را از پای درآورده است و به زودی سراغ گایا نیز خواهد رفت، کریتوس را بر آن داشت تا با خدای دریاها وارد نبرد شود. کریتوس پوزیدون را در چنگال گایا گرفتار میکند و موفق میشود ضربات مهلکی را به خدای دریا وارد کند و او را به مکان دیگری پرتاب میکند. پوزیدون اکنون از هیبت خدایی خود خارج شده است. پس از پیکار مختصری که این دو با یکدیگر داشتند، کریتوس در نهایت بیرحمی خدای دریا را به زانو میافکند، چشمانش را از حدقه بیرون میآورد و گردنش را میشکند. در آخر خدای مغلوب را به قعر دریا پرت میاندازد. با مرگ پوزیدون، تحولاتی ناگهانی در دریاها رخ میدهد و سطح آبها افزایش مییابند به طوری که سیلی عظیم تمام دنیا را فرا میگیرد و به جز آنهایی که بر فراز المپ بودند، تمام ساکنان جهان از بین میروند.
پس از نابود کردن پوزیدون، گایا و کریتوس به بارگاه زئوس میرسند، جایی که پادشاه خدایان خشمگینانه منتظر ورود کریتوس است. زئوس در یورشی با استفاده از یک صاعقه بخش اعظم دست گایا را قطع میکند و دو دشمن خود را به بخشهای پایینتر المپ میفرستد. (کریتوس احتمالا با استفاده از پشم زرین (Golden Fleece) بخش زیادی از قدرت صاعقه را دفع میکند و زنده میماند) در حالی که گایا در تلاش است دوباره از المپ صعود کند و به سمت زئوس بازگردد، کریتوس با استفاده از شمشیر المپ در تقلا برای بالا رفتن از پشت گایا است، اما گایا کریتوس را از این واقعیت آگاه میکند که او تنها ابزاری برای انتقام تایتانها از زئوس بوده و اکنون که آنها به زئوس نزدیک شدهاند، ارزشی برایشان ندارد. پس گایا کریتوس را رها میکند تا زندگی اسپارتان فریبخورده پایان یابد. کریتوس که در آبهای رودخانهها و غارهای رود Styx شناور است به زندگی خود میاندیشد و تصمیم میگیرد یک بار دیگر از دست هادس بگریزد و زئوس را نابود سازد. در مسیر خود به سمت تالار هادس، پس از آنکه تقریبا تمام قدرتش بهوسیله ارواح استیکس (The Dead Souls of Styx) بلعیده شد، کریتوس با هیبت جدیدی از آتنا مواجه میشود که ادعا میکند به بعد جدیدی از وجودیت رسیده و قصد دارد کریتوس را در مسیر انتقامگیری یاری کند. آتنا سلاحهای جدیدی را در اختیار کریتوس قرار میدهد تا با استفاده از آنها از عالم مردگان و دشمنانی که در مسیرش قرار دارند نجات یابد. همچنین آتنا به کریتوس میگوید که وظیفه بعدی او یافتن و خاموش کردن آتش المپ است تا از این راه زئوس را یک بار برای همیشه شکست دهد.
کریتوس مسیر خود در جهان مردگان را به پیش میگیرد و چند روح گمشده را مشاهده میکند، با Statues of the Judges در عالم مردگان مواجه میشود و با هفائستوس (Hephaestus) ملاقات میکند. هفائستوس کریتوس را با اسرار المپ و زئوس آشنا میکند. کریتوس نوشتههایی اسرارآمیز برروی زمین میبیند و متوجه میشود که راجع به افرادی از گذشته وی هستند. بالاخره کریتوس وارد کاخ هادس میشود و تابوت پرسفون (Persephone) را پیدا میکند که توسط هادس نگهداری میشود. سپس مبارزه کریتوس درون غاری تاریک با خدای دنیای مردگان آغاز میشود. هادس پابهپای کریتوس مبارزه میکند تا اینکه اسپارتان موفق میشود کلاهخود هادس را از سرش جدا کند و سلاحهایش را از او بگیرد و سپس با استفاده از چنگالهای هادس (Claws of Hades) این خدا را نیز از بین میبرد و روح او را جذب میکند. کریتوس با استفاده از یک دروازه هایپریون (Hyperion Gate) از جهان مردگان میگریزد و سفر خود به نوک المپ را در پیش میگیرد، با این تفاوت که این بار هم در مقابل زئوس و هم در مقابل تایتانها قرار خواهد گرفت. کمی بعد کریتوس با هلیوس که بر ارابه خود سوار بود مواجه میگردد و موفق میشود که با دستانش سر خدای خورشید (The Sun God) را از بدنش جدا کند و سر هلیوس را بدست میآورد. کریتوس با قطع کردن پاهای هرمس چکمههای هرمس را از آن خود میکند. سپس به طرز بیرحمانهای برادر ناتنی خود یعنی هرکول را میکشد و Nemean Cestus را به دست میآورد، گردن هرا (Hera) را به دلیل توهین به پاندورا میشکند. پاندورا مخلوقی از هفائستوس و کلید خاموشی آتش المپ و آشکار کردن درونش بود. پس از آن، خدای جنگ افرودایت و خادمانش را ملاقات میکند. سپس در کوه تارتاروس (Tartarus) با استفاده از شمشیر المپ سر کرونوسِ تایتان (Cronos) را میشکافد و در گام بعد هفائستوس را از بین میبرد و با این کار تازیانه نمسیس (Nemesis Whip) را به دست میآورد. بعد از این درگیریها کریتوس به نبرد با اسکورپیوس (Skorpios)، ملکه اسکورپیونها میپردازد و در نهایت به همراه پاندورا به تالار آتش میرسد. در اینجا تنها شخص زئوس است که در مقابل او قرار میگیرد.
زئوس مانع رقم خوردن تقدیر پاندورا میشود و به نبرد با کریتوس میپردازد. پادشاه خدایان ضربات سنگینی را به کریتوس وارد میکند اما ناگهان تغییری رخ میدهد. پاندورا به این دلیل خلق شده بود که کلیدی برای گشودن صندوقچه پاندورا باشد که در میان شعلههای آتش المپ قرار داشت و او ناچار بود خودش را فدا کند تا کریتوس بتواند صندوقچه را باز کند. کریتوس بر اثر تحریک زئوس که به او میگوید: «این بار دیگر تصمیم اشتباهی اتخاذ نکن» پاندورا را رها میکند و با نهایت خشم به زئوس یورش میبرد اما بر اثر خاموش شدن آتش انفجاری رخ میدهد. کریتوس یک بار دیگر، همانند بازی اول صنوقچه را باز میکند و متوجه میشود که چیزی درون آن قرار ندارد. زئوس به خاطر شکستی دیگر او را مسخره میکند و به مکانی دیگر تلپورت میشود تا نیروی خود را بازیابد، در همین حین خشم کریتوس شدیدتر از همیشه شده است. پدر و پسر در مکانی دیگر یکدیگر را ملاقات میکنند اما قبل از آن که پیروز این نبرد مشخص شود، زمین توسط گایا که بار دیگر برخواسته ویران میشود (تصور میشد که گایا در طول نبرد کشته شده و همین امر خشم دیگر تایتانها نسبت به کریتوس را برانگیخت) گایا با لرزشی که ایجاد میکند زئوس و کریتوس را به درون بدن خود میفرستد و آن دو در درون سینه گایا و نزدیک قلب او با یکدیگر مبارزه میکنند. زئوس و کریتوس جان گایا را از قلب او میآشامند و در نهایت زمانی که کریتوس با شمشیر المپ زئوس را به قلب گایا صلیب میکند، گایا نیز جان خود را از دست میدهد و زئوس نیز به نظر کشته میشود.
کریتوس در میان زمین نابود شده به هوش میآید و زئوس را میبیند که به برروی یک صخره مصلوب شده است. اسپارتان شمشیر را بدون هیچ احساسی بیرون میکشد. زمانی که کریتوس قصد دارد آنجا را ترک کند غافل از آنکه روح زئوس هنوز زنده است و با نفرتی که نسبت به پسر ناخلف خود دارد به سمت کریتوس یورش میبرد و ظاهرا تمام قدرت و نیروی اراده و خشم او را میبلعد و کریتوس را در کابوسی آکنده از ترس و حس شکست رها میکند تا بمیرد. کریتوس قبل از مرگ و با راهنمایی پاندورا که روحش هنوز در کنار کریتوس قرار دارد، در درون خود گذری از زندگیاش را مشاهده میکند. و شروع به مشاهده چیزهای میکند که روحش را آزار میدهد. روح زئوس همانند آرس (خدای جنگ در بازی اول) قصد دارد با استفاده از همین رویاها کریتوس را نابود کند. کریتوس بر این احساسات غلبه میکند و با حسی از امید برمیخیزد و به زور روح زئوس را به بدنش باز میگرداند. سپس با دستان خالی ضربات مرگباری را به زئوس وارد میکند تا به نظر برسد که سلطه اولمپ برای همیشه پایان یافته باشد.
آتنا برای تبریک پیروزی کریتوس ظهور میکند و از او تقاضا میکند قدرتی که از صندوقچه به دست آورده است را به او تحویل دهد اما کریتوس به آتنا میگوید که درون صندوقچه خالی بود. آتنا کریتوس را به دروغ گفتن متهم میکند زیرا وقتی که شر تایتانها را برای اولین بار درون صندوقچه قرار داد، برای اطمینان قدرتمندترین سلاح جهان یعنی امید را نیز در صندوقچه نهاد تا در مقابل نیروی شر قرار بگیرد. او از کریتوس این قدرت را درخواست میکند و مدعی میشود که امید متعلق به اوست. اکنون که جهان از شر پاک شده است او با استفاده از قدرت امید دوباره دنیایی تحت حکمرانی خودش خواهد ساخت. اتنا متوجه میشود زمانی که کریتوس برای بار اول صندوقچه را گشود، نیروی خدایان اولمپ مخصوصا زئوس را احاطه کرد و نیروی خیر و امید درون کریتوس قرار گرفت. امید در زیر آواری از خشم، نیاز به انتقام و گناه قرار گرفته بود و زمانی که کریتوس بالاخره توانست به خاطر گذشتهاش خود را ببخشد این نیرو نیز رهایی یافت. آتنا باز هم تقاضا میکند که کریتوس قدرت را به او تحویل دهد اما کریتوس امتناع میورزد و شمشیر اولمپ را درون بدن خود فرو میکند. که در نتیجه آن نور آبی رنگ عظیمی آسمان را احاطه میکند و به تمام بشریت نیروی امید را میبخشد. آتنا خشمگین شده و ادعا میکند که انسان نمیداند با نیروی امید چه کند. او شمشیر را از بدن کریتوس بیرون میکشد و به او میگوید که از تصمیمش ناامید شده است. کریتوس زیرلب میگوید که هیچ دینی بر گردن ندارد. (در ابتدای بازی دوم نیز این جمله را شنیده بودیم)
در پایان و پس از تیتراژ، مشاهده میکنیم از مکانی که بدن کریتوس روی آن قرار داشت، جریان خون از روی صخره میچکد. این صحنه یادآور تلاش او برای خودکشی در بازی اول است.
2013
Platform: PS3
قبل از خدایان یونان , قبل از تایتان ها پریموردیالز ها (Primordials) اولین کسانی بودند که در این جهان زندگی می کردند.بر اثر جنگی که میان دو گروه مختلف این موجودات در گرفت سیارات و کرات مختلف موجود در هستی به وجود امدند (با توجه به این موضوع می توان فهمید که این موجود بسیار بسیار عظیم الجثه تر از خدایان یونان یا حتی تایتان ها بودند.).اما شاید سیارات تنها چیز هایی نبودند که از مبارزات و جنگ های پریموردیال ها به وجود امدند.Furies نیز از نابودی همین پریموردیال ها به وجود امدند.سه خواهری که مجرمان را مجازات می کنند.اما بزرگترین گناه در نزد انان شکستن پیمان با خدایان المپ می باشد.اولین پیمان شکن در دنیای God Of War نیز Aegaeon, the Hecatonchires محسوب می شد که Megaera , Alecto و Tisiphone سه الهه ی مجازات گر او را به بدترین شکل ممکن عذاب دادند و برای اینکه او را درس عبرتی برای دیگران قرار دهند تبدیلش کردند به زندانی برای تمامی مجرمان.این بخش مقدمه ای هست که به واقع سازنده ی بازی در همان لحظات ابتدایی به وسیله ی یک تریلر به نمایش می گذارد تا بازیباز را به این مسئله برساند که بر عکس انچه بسیاری اعتقاد داشتند داستان بازی خوب می باشد.هر چند این مسئله تنها توسط سازنده سعی در القای ان شده و بازیباز به پیش روی در بازی پی می برد که این موضوع اصلا درست نیست.
شاید داستان God Of War Ascension را به توان در یک عبارت کوتاه نیز خلاصه کرد : چگونگی شکستن پیمانت با خدایان المپ.کریتوس درست در وضعیتی چنین در بازی قرار گرفته است.کریتوس که پس از کشتن زن و بچه اش حال دیگر از هیچ کس اطاعات نمی کند و سعی می کند تا به طور مستقل کار هایی را که به کمکشان می تواند انتقام زن و بچه اش را بگیرد انجام می دهد.درست همینجاست که اریس به ۳ الهه ی جهنمی دستور می دهد تا برای مجازات کریتوس وارد عمل بشوند و او را به زنجیر بکشند.بازی از جایی شروع می شود که کریتوس در بند زنجیر ۳ الهه ی جهنمی اسیر شده است.Megaera که بیشتر از بازی علاقه مند است تا کریتوس را ازار و اذیت بکند در حین کار خود باعث رهایی و ازادی کریتوس می شود که همه ی ما می دانیم نتیجه ی این سهل انگاری چه خواهد بود!مرگ این الهه ی جهنمی.داستان بازی در زمان های مختلف دنبال می شود.شروع بازی که به عنوان زمان حال مشخص می گردد به واقع اخر بازی می باشد.کریتوس هفته ها قبلش بر اثر اتفاقاتی که در گذشته برایش رخ داده اسیر این سه الهه گردیده است.بخشی از بازی در زمان حال و بخشی نیز در زمان گذشته دنبال می شود و ترتیب قرار گیری ان به گونه ای می باشد که بازیباز احساس یکنواختی در روایت داستان نکند.
2018
Platform: PS4
داستان از جایی شروع میشود که کریتوس در حال قطع کردن یک درخت است و برروی آن درخت علامت دست شخصی وجود دارد. در ادامه میفهمیم که این علامت دست برای مادر آترئوس و همسر کریتوس است که در بازی با نام Faye شناخته میشود. سپس آنها با قایق به سمت خانه میروند و در آنجا جنازه پوشیده شده Faye را میبینیم که آترئوس و کریتوس آخرین حرفهایشان را قبل از سوزاندنش بیان میکنند. ظاهرا آخرین خواسته او قبل از مرگ، این بوده که کریتوس و آترئوس به یک ماجراجویی رفته و خاکسترش را در بالاترین قله کوه قلمرو رها کنند و هدفش از این درخواست بعدا مشخص خواهد شد.
کریتوس و آترئوس برای شروع به یک گشت کوتاه میروند تا آترئوس تمرین کند و برای این سفر آماده شود. با این حال، کریتوس حتی بعد از کشتن یک ترول با همراهی آترئوس، به او میگوید که آماده نیست زیرا آترئوس هم توانایی کنترل خود را هنگام عصبانیت ندارد.
آنها به خانه بر میگردند اما ناگهان شخصی غریبه درِ خانه آنها را میزند و به کریتوس میگوید که میداند او چه کسی است و از همه مهمتر، از ماهیت کریتوس هم خبر دارد. در حین مبارزه با این شخص میفهمیم که وی نمیتواند چیزی را حس کند بنابراین نامیراست! کریتوس پس از شکست این شخص میفهمد که ماندن در خانه امنیت ندارد و با وجود آماده نبودن آترئوس، به سفری که مادرش درخواست نموده بود میروند.
آشنایی با جادوگر مرموز و هویت او:
کریتوس و آترئوس در طول مسیر با یک جادوگر آشنا میشوند که آنها را راهنمایی میکند اما هویت و نام این جادوگر مشخص نیست. او کریتوس و آترئوس را تا منطقه آلفهایم همراهی نمود ولی خودش تا مدت محدودی توانست در آنجا بماند و توسط یک جادو برگرانده شد. با این حال، همچنان بازیکن نمیفهمد که این جادوگر دقیقا کیست؟ چرا نمیتواند از میدگارد خارج شود و جادویی همیشه آن را به خانه اش بر میگرداند؟
کریتوس و آترئوس پس از طی نمودن مسیری طولانی و مبارزه با یک اژدها، به جایی میرسند که همان شخص غریبه اول بازی بههمراه فرزندان Thor یعنی Móði و Magni در حال صحبت با یک زندانی هستند. آنها از این زندانی، محل حضور کریتوس و آترئوس را میپرسند و بعد از دریافت نکردن پاسخی از زندانی، محل را ترک میکنند. کریتوس و آترئوس هم در همین زمان به این فرد زندانی نزدیک شده و مشخص میشود که او Mimir، باهوشترین انسان زنده آن دوران، است که توسط Odin زندانی شده و همچنین میفهمیم که فرد غریبه ابتدای بازی، Baldr (برادر Thor و فرزند Odin) بوده است.
Mimir به کریتوس و آترئوس میگوید برای رسیدن به بالاترین قله کوه کل قلمرو، باید به Jotunheim بروند؛ جایی که Giantsها برای رهایی از بلای خدایان به آنجا رفتند و کسی به جز Mimir نمیداند چگونه باید به Jotunheim رفت اما چرا Faye باید چنین درخواستی کند؟ حتی کریتوس هم در این لحظه شوکه شد. Mimir به کریتوس پیشنهاد میکند که سرش را قطع کرده و به سراغ همان جادوگر بازگردد تا به آن زندگی دوباره ببخشد. کریتوس نیز همین کار را انجام میدهد و پس از اینکه سر Mimir به زندگی بازگشت، میفهمیم که این جادوگر، در واقع Ferya (همسر Odin و مادر Baldr) است. در این مقاله راجع به Ferya و ماجرای ازدواجش با Odin صحبت کردهایم. در واقع علت اینکه نمیتواند از میدگارد خارج شود هم همین است که Odin وی را طلسم و زندانی نموده است.
مار جهان و ارتباط آن با داستان:
پیش از این وقایع، کریتوس و آترئوس با مار جهان ملاقات کردند اما نمیتوانستند حرفهای او را متوجه شوند ولی به هر حال این مار با آنها رفتار دوستانهای دارد که شاید تا حدودی عجیب باشد. خوشبختانه Mimir توانایی فهمیدن و گفتوگو با این مار جهان را داشته (زبانِ مار جهان، حتی از کوهستانهای اطراف آن سرزمین هم قدیمیتر بوده و زبان مردگان است!) و با صحبت با این مار، از او طلب کمک میکند و مار هم میپذیرد. بعدها Mimir میگوید که این مار به وی گفته که آترئوس برایش آشنا بهنظر میرسند (در بخش دیگری از مقاله به این مورد میپردازیم).
افشای حقیقت:
به هر حال آنها ادامه مسیر را رفتند و با پسران Thor مواجه شدند و پس از یک مبارزه نفسگیر، کریتوس توانست Magni را بکشد اما برادرش Móði از اینکه شخصی توانسته یک خدا را بکشد، وحشتزده شد و فرار نمود. مدتی میگذرد و کریتوس و آترئوس در طول مسیر باز هم با Móði روبهرو میشوند اما او این بار با نیرویی برقآسا کاری کرد که کریتوس کنترل خود را از دست بدهد و این وسط آترئوس برای دفاع و نجات پدرش، نیرویی عجیب را فعال میکند اما قدرت کنترلش را نداشته و بر زمین میافتد. در همین حال کریتوس نیروی خشم اسپارتان را فعال کرده و کنترل خود را بهدست میآورد اما Móði باز هم فرار میکند.
آترئوس همچنان برروی زمین افتاده و بیمار شده بنابراین برای درمانش باید به سراغ فریا بروند. فریا میگوید برای درمان این بیماری به قلب محافظ هل هایم (جایی که مردگانِ بیارزش به آنجا فرستاده میشوند) نیاز دارد. تبر کریتوس تاثیری برروی محافظان آنجا نمیگذارد بنابراین وی تصمیم میگیرد به خانه برگشته و گذشته خود را دوباره ملاقات کند؛ کریتوس به خانه میرود و آتنا در اینجا ظاهر میشود و میگوید “هر چقدر هم که به شوهر بودن، معلم بودن و پدر بودن تظاهر کنی، همچنان یک هیولا هستی.” در اینجا با خود میگویید کریتوس قصد باز گرداندن صلح به قلمرو و درمان پسرش را دارد، پس چرا باید همچنان یک هیولا باشد؟ جواب این سوال را در بخش دیگری ار مقاله به شما میگوییم.
کریتوس به هل هایم میرود و پس از کشتن محاظ آن و برداشتن قلب این محافظ، ناگهان زئوس را میبیند که طبق گفته Mimir، غیر واقعی و توهم بوده است. کریتوس به خانه فریا بر میگردد و در آنجا به فریا میگوید که آترئوس نفرین شده اما آترئوس در همین لحظه پنهانی به حرفهای آنها گوش میدهد و تظاهر به بیهوشی میکرده است. کریتوس به آترئوس میگوید که میداند یواشکی به حرفهایشان گوش داده و مجبور میشود که حقیقت را به پسرش بگوید. او به آترئوس میگوید که هم کریتوس و هم خودش خدا هستند. آترئوس در این لحظه میگوید “آیا میتوانم به یک حیوان تبدیل شوم؟ آیا توانایی تبدیل شدن به یک گرگ را دارم؟” در این لحظه آترئوس اصرار زیادی بر توانایی تبدیل شدن به حیوانات مختلف را دارد و شاید کسانی که با داستان اساطیر نورس آشنا باشند، با همین سوالات وی متوجه هویت اصلی او شوند (اگر هم نمیدانید، در بخش دیگری از مقاله خود ما به شما میگوییم).
هویت اصلی و گذشته Baldr:
آترئوس حالا میداند یک خدا است و فکر میکند هر کاری که دلش بخواهد را میتواند انجام دهد. در طول مسیر آنها دوباره Móði را میبینند که توسط پدرش Thor بابت این اتفاقات سرزنش و زخمی شده و با وجود هشدار کریتوس، آترئوس با چاقوی خود Móði را میکشد. در هر صورت کریتوس و آترئوس بههمراه Mimir به همان جایی که خود Mimir زندانی شده بود باز میگردند و Mimir با چشمان جادویی خود که از Giantها هدیه گرفته، راه به سمت Jotunheim را باز میکند اما Baldr در همین لحظه دوباره از راه میرسد و پس از یک درگیری، آترئوس را با خود میبرد. کریتوس هم عصبی میشود و نمیگذارد که ماموریت Baldr به پایان برسد و پس از درگیریها و تعقیبها، دوباره فرزند خود را پس میگیرد.
در هر صورت کار آنها به هل هایم کشیده میشود و Baldr هم به هل هایم میآید. در اینجا میتوانیم تخیلات Baldr را ببینیم که یادآور گذشتهاش است. او در حال صحبت با مادرش بوده و ظاهرا به خاطر نفرینش (Baldr نمیتواند چیزی را حس کند)، مادرش را مقصر میداند اما وی را نمیکشد و به جای آن میگوید که برای همیشه از جلوی چشمانش دور شود. نکته جالب اینجاست که میفهمیم مادر Baldr، همان فریا است و فریا در رابطه با این مسئله چیزی به کریتوس و آترئوس نگفته بود.
گذشته کریتوس و مبارزه نهایی:
کریتوس و آترئوس برای خروج از هل هایم باید از یک کشتی درون آن منطقه کمک میگرفتند و در پایان مسیر، دوباره توهمات کریتوس باز میگردند و این بار صحنه پایانی God of War III به نمایش در میآید که کریتوس در حال کشتن زئوس است. آترئوس هم این صحنه را میبیند اما نمیداند که زئوس کیست.
در هر صورت آنها به مسیرشان ادامه میدهند و Baldr هم در حال تعقیب آنها بوده که ناگهان فریا از راه میرسد تا او و Baldr با هم مواجه شوند. کریتوس و Baldr دوباره یک مبارزه نهایی را انجام میدهند و با وجود قصد کشتن فریا توسط Baldr، حس مادری فریا خود را نشان میدهد و او در طول مبارزه موانعی بر سر راه کریتوس و Baldr میگذارد.
پیش از این گفتیم که کریتوس و آترئوس در طول مسیرشان یک اژدها را شکست دادند و Sindri (کوتولهای که بههمراه برادرش به نام Brok تبر موجود در بازی را برای Faye ساختند و این تبر به کریتوس رسید) به عنوان پاداش، به آنها تیر سبز میدهد که کریتوس بخش تیز تیر را برروی سینه آترئوس میگذارد.
در طول مبارزه، Baldr تصادفا به سینه آترئوس مشت میزند و دستش به همان تیر سبز میخورد و اینگونه طلسم Baldr میشکند تا وی دوباره بتواند حس داشته باشد. در هر صورت کریتوس دوباره Baldr را شکست میدهد اما او را نمیکشد و میگوید که از پسرش دور بماند و کاری هم با فریا نداشته باشد. با این حال، وی عهد خود را در همان لحظه میشکند و سریعا به سراغ فریا میرود تا او را خفه کند. کریتوس هم نمیگذارد چنین اتفاقی بیوفتد و Baldr را میکشد. فریا هم ناراحت از مرگ پسرش، کریتوس را نفرین میکند (دلیل ناراحتی فریا این بود که فکر میکرد اگر Baldr او را بکشد، صلح به قلمرو بر میگردد). کریتوس در همین لحظه هویت واقعی خود را برای آترئوس فاش نمود و گفت که یک خدا از قلمرویی به نام اسپارتاست و آن پیرمردی که در هل هایم دیدند، پدرش بوده که خودش او را کشته است.
پایان ماجراجویی و هویت اصلی Atreus و مادر او:
پس از این اتفاقات، آنها مسیر دیگری به سوی Jotunheim مییابند اما هیچ Giantای در آنجا وجود ندارد. کریتوس و آترئوس با صحنه بسیار عجیبی روبهور میشوند. برروی دیوارها تمامی اتفاقاتی که در طول سفر برای کریتوس و آترئوس اتفاق افتاده، حک شدهاند و در جای دیگر هم میبینیم که Faye با Giantها به مشکل برخورده و در حال ترک آنهاست.
در اینجا مشخص میشود که Faye توانایی پیشبینی آینده را داشته و یک Giant بوده است؛ او از مدتها پیش میدانسته که کریتوس را ملاقات کرده و صاحب یک پسر میشوند و همچنین میدانسته که پس از مرگش با آخرین درخواست خود (آوردن خاکسترش به این منطقه) چه اتفاقاتی برای آنها میافتد.
آترئوس هیجانزده میشود و میرود اما کریتوس برای چند ثانیه دیگر آنجا میماند و ناگهان یک پرده با وزش باد کنار میرود تا کریتوس صحنهای عجیب را ببیند؛ در این پیشبینیها دیده میشود که کریتوس برروی زمین افتاده و آترئوس در پشت سر او نشسته و یک چیز عجیب که احتمالا یک مار است، از دهان آترئوس به بیرون میآید (برای جلوگیری از اسپویل، تصویر مربوط به این بخش در این لینک قرار دارد).
کریتوس در هر صورت این صحنه را هم ترک میکند تا با آترئوس خاکستر مادر او را به آنجا بسپارد. آترئوس میگوید برروی آنجا نوشته شده بود که Giantها او را لوکی صدا میزنند (خدایی که میتوانسته به حیوانات مختلف تبدیل شود و یکی از شخصیتهای اصلی اساطیر نورس است) پس چرا کریتوس، وی را آترئوس مینامد؟ کریتوس در پاسخ میگوید مادرش اسمش را لوکی گذاشته اما خودش آترئوس را بیشتر ترجیح داده زیرا آترئوس، نام یک فرمانده شجاع اسپارتان بوده که حتی در بدترین شرایط هم لبخند میزده، به نوعی همیشه فرد خوشحالی بوده است!
خب، حالا ما فهمیدیم که مادر آترئوس (یا لوکی) هم یک Giant بوده که یعنی فرزند کریتوس یک نیمه خدا و نیمه Giant است پس با توجه به اینکه مادرش و Giantها توانایی پیشبینی آینده را دارند، او هم احتمالا از این قدرت بهره میبرد.
پایان مخفی و معنای آن :
پس از پایان بازی، شما همچنان میتوانید به کاوش در دنیای بازی ادامه دهید. در این لحظه میتوان به خانه بازگشت و در نزدیکی تخت، با فشردن دکمه دایره، به استراحت پرداخت اما این بار یک کاتسین پخش میشود. بازی به چند سال بعد میرود و در یک شب زمستانی، فردی غریبه به خانه کریتوس و آترئوس حمله میکند بنابراین کریتوس به بیرون میرود تا ببیند این شخص، چه کسی است. آن فرد، کسی نبود جز Thor.
پس از اینکه کریتوس Magni را در بخشی از بازی میکشد، میگوید که این کار را فقط برای دفاع از خودشان انجام داده و از هیچگونه قضاوتی نمیترسد. Mimir در این حین به او میگوید شاید قضاوتی در کار نباشد، اما حتما باید منتظر یک انتقام ماند.
در ادامه که حتی کار به جاهای بدتر هم کشیده میشود و آترئوس فرزند دیگر Thor را هم میکشد پس طبیعی است که Thor به دنبال انتقام باشد اما با پایان این کاتسین، بازی دوباره به زمان حال بر میگردد و آترئوس میگوید که عجیبترین رویا را دیده و Thor به آنها حمله کرده است. کریتوس در واکنش به این موضوع گفت این فقط یک رویا بود اما آترئوس پاسخ داد این فقط یک رویا بهنظر نمیرسید و شبیه واقعیت و آینده بود.
با توجه به اینکه Giantها و مادر آترئوس میتوانستند آینده را پیشبینی کنند و فهمیدیم که آترئوس هم یک نیمه Giant است، احتمالا این رویا در واقع پیشبینی آینده بوده که Thor حقیقتا به سراغ گرفتن انتقام میآید.
منظور آتنا در آن بخش از بازی که به کریتوس گفت تو همچنان یک هیولا هستی نیز همین است. کریتوس فرزند فریا را کشت، دو پسرِ Thor را هم به قتل رساند و حالا یکی از اشخاص منفور بین خدایان نورس به حساب میآید که قصد انتقامگیری دارند.
فریا احتمالا در نسخههای بعدی یکی از دشمنان ما خواهد بود:
هنگامی که در حال تجربه بخشهای فرعی بازی هستید، Mimir به شما میگوید فریا در Jotunheim به نوعی با وی ارتباط برقرار کرده و از او پرسیده که Odin روح جنگجوی فریا را در کجا نگه میدارد. چنین چیزی کمی ترسناک بهنظر میرسد و شاید فریا هم در نسخههای بعدی و آینده یکی از دشمنان ما به حساب آید. باید منتظر بمانیم.
ماجرای انسانهایی که فورا پس از مرگ به Hel Walker و موجودات یخی تبدیل میشوند چیست؟
در بخشهای فرعی بازی، 8 باس فایت Valkyrie وجود دارند که با شکست هر یک از آنها، روحشان آزاد میشود و جایگاه اصلی خود بر میگردند. در واقع Valkyrieها واقعا هم باید به عنوان یک روح فعالیت کنند زیرا آنها هستند که مردگان با ارزش را به والها میفرستند و در صورت نبودشان، مشکل ایجاد خواهد شد. به همین دلیل بود که هنگام حضور شما در هل هایم، Mimir میگوید که یک جای کار میلنگد و تعداد مردگان حاضر در هل هایم بیش از حد زیاد است.
پس از شکست 8 باس Valkyrie و آزاد کردن روح آنها، در نهایت شما باید با ملکه آنها (یا شاید ملکه ظاهری) بجنگید و بعد از از بین بردنش، وی به شما میگوید که فقط یک ملکه Valkyrie وجود دارد و آن هم فریا است اما Odin پس از طلسم فریا، ملکه دیگری را جایگزینش کرده اما Odin به آنها خیانت کرده و آنها در جسمی فیزیکی طلسم میکند.
دشمنان Hel-Walker و یخ زده در بازی هم به همین علت به وجود آمدهاند. در اساطیر نورس گفته شده کسانی که در هنگام جنگ و مبارزه بمیرند، به والهالا (بهشت آنها) فرستاده میشوند اما شما پس از کشتن تعدادی انسان در ابتدای بازی، میبینید که آنها فورا به موجوداتی یخی و Hel-Walker تبدیل میشوند و جاهای زیاد دیگری از بازی هم با آنها مواجه خواهید شد.
معنای پایان اول و ارتباط مار جهان با آترئوس:
اما بیایید به پایان اول و اصلی بازی برگردیم و حدس بزنیم چیزی که آن لحظه از دهان آترئوس در حال خروج بود، چه چیزی میتواند باشد. همانطور که در طول بازی میفهمید، تمام Giantها از بین رفتهاند اما مار جهان هم یک Giant است پس در این سرزمین چه کار میکند؟ Mimir در یکی از بخشهای فرعی به شما میگوید که مار جهان، رگناروک (جنگ نهایی نورس و پایان دنیا و زندگی خدایان) را تجربه کرده اما با سفر در زمان، به عقب بازگشته است.
پیش از این گفتیم که در بازی مشخص میشود نام واقعی آترئوس، لوکی است. در اساطیر نورس آمده که لوکی، پدر همین مار جهان و برادرانش مثل فنریر بوده اما چطور چنین چیزی در God of War امکان دارد؟ حدس من این است: لحظه پایانی بازی که کریتوس را افتاده برروی زمین نشان میدهد، مربوط به همان مبارزه با Thor است که ظاهرا کریتوس شکست میخورد.
در داستان اساطیر نورس گفته شده که مار جهان، Thor را میکشد و احتمالا در آن لحظه، لوکی یا همان آترئوس پس از شکست خوردن کریتوس، عصبی میشود و یک مار را از دهان خود به بیرون میآورد که همان مار جهان است و او Thor را از بین میبرد. علت اینکه در اوایل بازی، مار جهان به Mimir میگوید که آترئوس برایش آشنا هستند هم همین است.
رگناروک، همان کریتوس است:
معمولا کریتوس را به خاطر نابودی و رسوا کردن خدایان یونان و الیمپوس میشناسیم که در این نسخه جدید هم ظاهرا همینطور بود که تعدادی از خدایان نورس را کشتیم. حالا با توجه به اینکه سایر خدایان هم احتمالا قصد انتقامگیری از کریتوس دارند، باید شاهد مبارزه با آنها باشیم که همه میدانیم برنده چه کسی خواهد بود. رگناروک و پایان زندگی خدایان نورس، همان کریتوس و آترئوس هستند.
نظرات کاربران